گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد چهارم
[سوره البقرة ( 2): آیات 253 تا 254 ] ....



ص : 359
اشاره
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ
لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ
لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ ( 253 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَ فاعَۀٌ وَ الْکافِرُونَ
( هُمُ الظَّالِمُونَ ( 254
ص: 360
[سوره البقرة ( 2): آیه 253 ] .... ص : 360
اشاره
تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ
صفحه 172 از 274
لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ
( لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ ( 253
ترجمه و شرح .... ص : 360
در این آیه شریفه خداوند متعال از گروه پیامبران و پایهها و معجزات آنان ص: 361
و اینکه مردم پس از این پیامبران با یکدیگر اختلاف نموده و بجان یکدیگر افتادهاند سخن بمیان آورده و میفرماید:
بعضی از آن رسولان و پیامبرانی را که براي راهنمائی مردم و از بین بردن فساد فرستاده شدهاند بر بعضی دیگر برتري دادهایم که از
براي دیگران نیست گرچه همه آنها از نظر رسالت و نبوت مساوي و برابرند و هر یک از آنان داراي روح قدس بوده و همواره با
تعلیمات غیبی ارتباط کامل داشتهاند ولی از نظر مقام یکسان نمیباشند و این برتري یا بستگی بمحیط مأموریت آنان بوده یا در نتیجه
امتیازاتی است که خداوند متعال بآن پیامبر یا امت او بخشیده یا بخود پیغمبري و مقدار اشتمال آن بر زندگانی انسانی و امور جهانی
وابسته بوده است سپس به بعضی از فضائل و برتریهاي پیامبران اشاره کرده و میفرماید که بعضی از آنها مانند حضرت موسی علیه
السّلام طبق آیه وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً خدا بدون رابطه با او سخن گفته و او را بدین مزیت اختصاص داده است و بعضی را مانند
حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله از جهات گوناگون بمقام رفیع و مرتبت بلندتري رسانده و آنچه را که بهمه پیغمبران داده بآن
بزرگوار عطا فرموده (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري) و او را بر تمام پیغمبران برتري داده و بتمام مکلفین از جن و انس
مبعوث ساخته و قرآن مجید را که معجزه همیشگی است مخصوص و ویژه او گردانیده است لذا او پایان دهنده پیامبران و رسالت او
خاتمه رسالتها است و بعیسی بن مریم معجزات آشکار و نشانههاي روشن دادیم مانند مانند شفا بیماران غیر قابل علاج و زنده کردن
مردگان و اخبار از آنچه که مردم میخوردند و ذخیره میکردند تا نبوت و پیغمبري او براي یهود که با آن همه معجزات ایمان
نمیآوردند روشن گردد و او را با روح مقدس و پیک وحی خدا جبرئیل یا بوسیله نیروي مرموز معنوي تقویت أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 4، ص: 362
کردیم ولی با کمال تأسف عظمت مقام پیامبران و معجزات بارز آنان هرگز مانع بروز اختلافات بین امتها نگشته بلکه با یکدیگر زد
و خورد نموده و جنگیدند و و اگر خدا میخواست و مشیت الهی تعلق میگرفت کسانیکه بعد از این پیامبران بودند همه هدایت
مییافتند و پس از آنکه آنهمه معجزات و نشانههاي روشن بر آنها آمده بود به نبرد و کارزار با یکدیگر برنمیخواستند لیکن خدا
نخواست که آنان را بر موافقت و سازگاري مجبور و وادار نماید بلکه آنها را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است زیرا اجبار
خلاف حکمت و نظام کل بود لذا ایشان باختیار خود با هم اختلاف کردند در نتیجه برخی از آنان به پیغمبران ایمان آوردند و از
حق وي پیروي کردند و بعضی حق را مستور کرده و کافر شدند و از دین خدا اعراض نمودند مجددا بعنوان تأکید میفرماید:
مجبور ساختن مردم براي هدایت کار آسانی بود و اگر میخواست با هم قتال و جدال نمیکردند ولی خداوند آنچه که بخواهد بر
طبق حکمت بجا میآورد و اختلاف و نزاع مردم با یکدیگر اراده خداوند متعال را تغییر نمیدهد.
(254)
ص: 363
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 363
صفحه 173 از 274
این رسل بعضی ز بعضی افضل است آنکه آخر باشد اصل اول است
هست ز ایشان آنکه با حق در کلام بود و رفعت یافت ز او بعضی بنام
و آن نبی امجد است و خاتم است امر و نهیش تا ابد در عالم است
بر نشان دادیم از تأئید ذات خاصه بر عیسی بن مریم بینات
تقویت دادیمش از روح القدس یافت از تأیید غیبی اسطقس
بعد ایشان خواستی و ز کردگار کس نکردي زان جماعت کارزار
بعد از آن کامد بر ایشان معجزات مختلف گشتند لیکن از جهات
فرقه ز ایشان بایمان آمدند فرقه هم سرکش و کافر شدند
ور خدا میخواست ز ایشان کارزار کس نکردي هم نباشد گیرودار
حق تعالی میکند لیک آنچه خواست خواست یعنی آنچه در قدرت رواست
بر گزافه نیست علم و قدرتش داشت افعال اقتضاء با حکمتش
پس چو اندر قدرتش نبود گزاف در جهان واقع نشد یک مو خلاف
(254)
ص: 364
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 364
قوله تعالی وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ روح- بضم راء یعنی روان و روح مقابل جسم، آنکه حاکم و فرمانرواي بدن است و در انسان و
حیوان مایه حیات است چنانکه در آیه 85 سوره بنی اسرائیل میفرماید:
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی و جمعش ارواح است اما روح بفتح راء یعنی راحتی، رحمت، نجات چنانکه در آیه 87
سوره یوسف میفرماید:
وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است.
1) بمعنی رحمت چنانکه در آیه 22 سوره مجادله میفرماید: )
وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ یعنی و قواهم برحمۀ منه ( 2) بمعنی فرشتهاي است در آسمان هفتم که چهرهاش به شکل صورت انسان بوده و
بدنش بصورت فرشتگان است و آن فرشته از تمام مخلوقات غیر از عرش عظیمتر میباشد که در سمت راست عرش اقامت دارد
چنانکه در آیه 38 سوره نباء میفرماید:
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَۀُ صَ  فا ص: 365
یعنی یقوم الملک وحده صفا و الملائکه باجمعها صفا.
3) بمعنی جبرئیل چنانکه در آیه 102 سوره نحل میفرماید: )
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ یعنی جبرئیل ( 4) بمعنی وحی چنانکه در آیه 15 سوره مؤمن میفرماید:
یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ یعنی ینزل الوحی علی الانبیاء.
5) بمعنی عیسی چنانکه در آیه 171 سوره نساء میفرماید: )
وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ ( 6) بمعنی زندگی موجودات ذي روح چنانکه در آیه 85 سوره اسراء میفرماید:
صفحه 174 از 274
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی یعنی الروح بعینه.
7) بمعنی کلام خدا چنانکه در آیه 52 سوره حم عسق میفرماید: )
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا یعنی کلام اللّه تعالی ( 8) بمعنی دردمیدن چنانکه در آیه 12 سوره تحریم میفرماید:
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا
ص: 366
[سوره البقرة ( 2): آیه 254 ] .... ص : 366
اشاره
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَفاعَۀٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ( 254
ترجمه و شرح .... ص : 366
خداوند متعال پس از ذکر اختلاف و سرگذشت امتهاي پیشین و جهاد و و حکومت آنان در این آیه مبارکه بمؤمنین فرمان میدهد
از آنچه خدا روزيشان کرده انفاق کنند زیرا انفاق و فداکاري است که با بذل جان در کارزار مناسبت داشته و در تقویت بنیههاي
دفاعی و اجتماعی مؤثر میباشد و انفاق را در این آیه شریفه بصورت فرصتی بیان میکند چنانچه از دست برود دیگر بازنخواهد
گشت اینک میفرماید:
اي کسانیکه ایمان آوردهاید و رسالت رسول ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق کردهاید از آنچه بشما روزي دادهایم بمستندان
و جهادگران در راه خدا انفاق کنید و با استفاده از این فرصت مالتان را افزون و سودتان را چند برابر نمائید پیش از آنکه روزي
بیاید که نه خرید و فروش در آن است تا بسوداگري مالتان زیاد گردد یا بواسطه مالتان نجات از کیفر و عذاب را خریداري نمائید و
، نه از شدت گرفتاري و سختی عذاب الهی دوستی و رفاقتهاي مادي و روابط طبیعی سودي دارد أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 4
ص: 367
تا از یکدیگر حمایت و نگهداري کنند و نه شفاعت در باره کافران و غیر مؤمنین زیرا این نوع اشخاص و اشخاصیکه حتی انفاق
واجب را هم انجام ندادهاند شایسته شفاعت نخواهند بود بلکه هر فردي بعملیات و سجایائی که آنها را در درون خود پرورانده و
تربیت نموده دچار خواهد بود و در آن روز کفار و آنانکه بمستمندان انفاق نه نمودهاند همان ستمکارانند که بواسطه عدم استفاده
از فرصت وسیله آزمایش خود را در آن روز ترسناك و روز که یاران و شفیعان پنهان میشوند فراهم نکردهاند و از عذاب همیشگی
الهی جان خویش را رهائی نبخشیدهاند و خداوند متعال در این آیه شریفه آنهائیکه از دادن مال و انفاق سرپیچی و تخلف نمودهاند
بکفر عملی تعبیر نموده و آنان را از این نظر خارج از آئین اسلام دانسته است زیرا آنها بخاطر عدم انفاق کینه و فساد در اجتماع پی
ریزي نموده و احیانا موجب بروز خطر و جنگ و جدال گردیدهاند.
(255)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 367
صفحه 175 از 274
اي گروه مؤمنین انفاق را پیشه سازید اینت ره رزاق را
گر دهید از رزقها کو داده است هر یکی را صد عوض آماده است
پیش از آن کاید شما را روز آن که نباشد هیچ سودي زین و آن
اندر آن نه دوست باشد نه شفیع غیر فعلی کوست شایع یا شنیع
کردهاند آن کافران بر خود ستم که ندیدند از وجود الا عدم
حاصلی در دست جز اندیشه نیست بود آن وهمی پري در شیشه نیست
(255)
ص: 368
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 368
قوله تعالی لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّۀٌ بیع- یعنی فروش (دادن جنس و گرفتن پول) و گاهی در خرید و فروش هر دو استعمال میشود چنانکه
در آیه 275 سوره بقره میفرماید:
وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا امّا بیع بر وزن عنب جمع بیعۀ و آن معبد نصاري است چنانکه در آیه 40 سوره حج میفرماید:
لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ و در ضمن آیات قرآن به معانی مختلفی بکار برده شده است از آن جمله است.
1) بمعنی قربانی کردن چنانکه در آیه 254 سوره بقره میفرماید: )
یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ.
یعنی روزي است که دیگر نه قربانی کردن و نه دوستی و نه شفاعتی بکار آید.
2) بمعنی پیمان گرفتن چنانکه در آیه 10 سوره فتح میفرماید: )
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ. ص: 369
3) بمعنی فروختن چنانکه در آیه 275 سوره بقره میفرماید: )
قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا یعنی ربا خواران بدین سبب مرتکب این کار زشت میشوند که میگویند:
هیچ فرق بین معامله تجارت و خرید فروش و ربا وجود ندارد.
4) بمعنی کلیساي مسیحیان چنانکه در آیه 40 سوره حج میفرماید: )
وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ.
یعنی اگر پروردگار بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد همانا صومعهها و کلیساها و مساجد همگی ویران و خراب
میشد.
ص: 370
توضیحات .... ص : 370
1) مفسرین در ذیل آیه تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ نوشتهاند: )
علّت اینکه این آیه با کلمه تلک که براي اشاره بدور وضع گردیده شروع شده است این است که زمان پیغمبر اکرم که مخاطب
صفحه 176 از 274
بوده با زمان انبیاء سالفه فاصله زیاد داشته لذا بوسیله کلمه تلک بآن اشاره شده است یا اینکه بخاطر احترام بموقعیت و مقام عالی
پیغمبران از اشاره بعید استفاده گردیده است و در اینکه منظور از رسل در اینجا آیا همه رسول و پیغمبران است یا رسولانی که
اسمشان قبلا در آیات این سوره ذکر گردیده یا به داستان آنان اشارهاي شده است مانند ابراهیم، موسی عیسی داود، اشموئیل یا همه
رسولانی که تا موقع نزول این آیه نامشان در قرآن آمده است بین مفسرین گفتگوهائی است ولی چون کلمه الرسل جمع محلی
بالف لام است دلالت آن بر عموم پیامبران و مرسلین ظاهرتر است و بهمه رسول خدا شامل میشود و افضلیت مرسلین بر دو نوع است
یکی از حیث درجات و مراتب و کمالات و اخلاق و عبادات و قرب بمقام ربوبی و نحو اینها و دیگر از حیث بعضی از خصوصیات
که خصیصه هر نبی بوده که آیه شریفه هر دو نوع را بیان میکند.
بنظر بعضی از عرفاء آخرین درجه ایمان اول درجه ولایت و آخرین درجه ولایت اول درجه نبوت و آخرین درجه نبوت اول درجه
رسالت و آخرین درجه رسالت اول درجه اولو العزمی و آخر درجه اولو العزمی مرتبه خاتمیت است و بین هر مرتبه تا مرتبه دیگر
مراتب بسیار است و چون بعد بین ممکن و واجب غیر متناهی است ص: 371
لذا هر قدر مرتبه بشر بالا رود چون ممکن الوجود است باز امکان صعود ببالاتري را دارد و درجه پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله
گر چه بالاترین درجات بشمار میرود لیکن چون ممکن بدرجه واجب نخواهد رسید این است که هر قدر مقامش بالا رود باز قابل
صعود به مرتبه بالاتري است و شاید سرّ اینکه ما مأموریم در نماز و و غیر نماز بروان مبارکش صلوات بفرستیم و از خدا بخواهیم که
درجه او را بلند گرداند همین مطلب بوده باشد گر چه توجیه شده که فائده صلوات عاید خودمان میشود زیرا باندازهاي که براي
ممکن امکان صعود باشد نسبت بحضرتش محقق گردیده زیرا که درجه و مقام آن بزرگوار بمقام قاب قوسین رسیده لیکن چون
رحمت الهی غیر متناهی و نیز علوّ مقام بشر محدود نیست بحدیکه تجاوز از آن ممکن نباشد این است که هر قدر مقام انسان بالا
رود باز موفقیت براي مقام بالاتري را دارد که مشمول رحمت غیر متناهی الهی گردد.
2) مرحوم طبري در تفسیر خود در ذیل جمله وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا مینویسد: )
برخی از مفسرین گفتهاند که منظور از لو شاء اللّه اول در این آیه خواست خدا نسبت بکافران است که اگر میخواست آنها را وادار
بایمان میکرد و هرگز نمیتوانستند مخالفت کنند و تکلیف از آنان برداشته میشد و از لو شاء اللّه دوم خواست خدا نسبت بمؤمنان
منظور میباشد بدینمعنی که اگر خدا میخواست دستور میداد که مؤمنین با کفار جنگ نکنند و هرگز وسائل طبیعی را براي بروز
اختلاف و جنگ آنان آماده نمیکرد و آتش عناد و ستمگري در جهان افروخته نمیشد و همواره جامعه بشر بآرامش و مسالمت
زندگی میکرد ولی حکمت کامله و نظام آفرینش در باره سلسله بشر چنان است که در این جهان بمعرض امتحان و أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 4، ص: 372
آزمایش قرار گیرند و همه گونه وسائل سعادت و شقاوت در اختیار آنان قرار گیرد و از این آیه استفاده میشود که: این نزاع و
جدالیکه اغلب اوقات بین مردم واقع میشود از روي حکمت و نظام عالم بوده بطوریکه اگر این تنازع و قتال نبود و بعضی بعض
دیگر را اعدام نمینمودند خون فاسد در بدن جامعه بشري طغیان نموده و بدن جامعه را فاسد و بالاخره عالم را رو بفناء و اضمحلال
میکشانید.
3) بعضی از مفسرین در ذیل أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ نوشتهاند که مقصود از این انفاق زکوة واجب و سایر حقوق واجبه است نه )
صدقات مستحبه زیرا آیه شریفه مقارن با تهدید و بیان کیفیت قیامت است و این مقتضی واجب بودن انفاق مذکور است و بعلاوه
ظاهر امر نیز مقتضی وجوب است و حسن نیز این قول را پذیرفته است. اما ابن عباس و بلخی وعده زیادي از مفسرین معتقدند که
این انفاق اعم از مستحب و واجب است و در آیه تهدید و وعیدي نیست که اگر کسی انفاق را ترك کند چه جز او کیفري در
مقابل آن خواهد داشت بلکه آنچه در آخر آیه بیان شده صرفا براي ترس و وحشت از احوال قیامت و سختیهاي آن میباشد و بعضی
صفحه 177 از 274
از مفسرین نیز گفتهاند امکان دارد که منظور از کلمه یوم در این آیه روز مرگ باشد چنانکه در ذیل آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِي ذکر
گردیده است.
و از این آیه استفاده میشود که:
بهترین توشه براي روز مرگ و سفر قیامت انفاق و کمک بمخلوقات الهی است و گویا خداوند رحمان این نعمتها را بانسان کرامت
فرموده که هم در اثر آن امور دینی وي تأمین گردد و هم مایه تجارت اخروي او باشد که رنج آن در سراي دیگر عاید وي گردد.
ص: 373
روایات .... ص : 373
1) تفسیر قمی و عیاشی در ذیل آیه تِلْکَ الرُّسُلُ از اصبغ بن نباته روایت کرده که در جنگ جمل مردي بخدمت امیر المؤمنین علی )
علیه السّلام عرض کرد یا علی بچه مجوز شرعی با اصحاب پیغمبر جنگ میکنی در صورتی که آنها بوحدانیت خدا و رسالت پیغمبر
اکرم شهادت میدهند حضرت فرمود بموجب آیه تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ تا آنجا که میفرماید:
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ آن مرد گفت یا امیر
المؤمنین بخدا قسم همانطور است که فرمودي این مردم بخدا و رسولش کافر گشته و مرتد شدند.
2) در کتاب احتجاج از صفوان بن یحیی روایت کرده که ابو قره محدث بامام رضا علیه السّلام عرض کرد فدایت شوم مرا از سخن )
گفتن با موسی خبر ده حضرت فرمود خدا داناتر است که بچه زبانی با او سخن گفته به سریانی یا عبرانی ابو قره زبانش را گرفت و
گفت از این زبان میپرسم حضرت فرمود خدا از آنچه تو میگوئی منزه است پناه بر خدا که او بمخلوقاتش شباهت داشته باشد یا
مانند آنچه ایشان با آن سخن میگویند سخن بگوید و چیزي مانند خدا نیست و مانند او گوینده و کنندهاي نیست ابو قره گفت
چطور حضرت فرمود سخن گفتن خدا با مخلوق مانند سخن گفتن مخلوقی با مخلوق نیست او بوسیله زبان و بازکردن أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 4، ص: 374
دهان حرف نمیزند ولی میگوید باش پس میشود و آنچه بموسی امر و نهی فرمود با مشیت خود بود نه اینکه مانند انسان در
نفسش ترددي پیدا شود.
3) در کافی از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده که در آیه تِلْکَ الرُّسُلُ فرمودند: )
در این آیه دلیلی است بر اینکه اصحاب محمّد صلّی اللّه علیه و آله بعد از آن حضرت اختلاف کرده و بعضی مؤمن و بعضی کافر
شدند.
4) در امالی مفید از ابو بصیر روایت شده که گفت از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام شنیدم میفرماید: )
خدا پیوسته بذات خود عالم بود (یا عالم بالذات بود) و معلومی وجود نداشت و قادر بود و مقدوري وجود نداشت گفتم فدایت
شوم آیا پیوسته متکلم هم بود فرمود کلام احداث شده است خداي عز و جل موجود بود در حالیکه متکلم نبود بعد کلام را احداث
فرمود:
ص: 375
تجزیه و ترکیب .... ص : 375
قوله تعالی وَ رَفَعَ بَعْ َ ض هُمْ دَرَجاتٍ کلمه درجات جمع با الف و تاء بوده است محلا منصوب است و در باره منصوب بودن آن اقوالی
صفحه 178 از 274
نقل کردهاند که از همه مناسبتر این است که منصوب بنزع خافض باشد باین بیان:
وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ الی دَرَجاتٍ.
قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ اقتتل- از باب افتعال پذیرش جنگ و یا کوشش در جنگجوئی را میرساند چون متعلق امتناع مشیت
لَوْ شاءَ اللَّهُ- نفی اقتتلوا- مَا اقْتَتَلُوا میباشد مفهوم این شرط و مشروط همین است که مشیت خدا از میان برداشتن جنگ نیست تا از
انسان سلب اختیار کند.
نه آنکه جنگ خود خواسته خدا میباشد و بآن وامیدارد.
ص: 376
[سوره البقرة ( 2): آیات 255 تا 257 ] .... ص : 376
اشاره
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُ ذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ
أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
255 ) لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ )
سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 256 ) اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی
( الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 257
ص: 377
[سوره البقرة ( 2): آیه 255 ] .... ص : 377
اشاره
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُ ذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ
أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
(255)
ترجمه و شرح .... ص : 377
پس از آنکه خداوند متعال داستان امتهاي گذشته و اختلاف و ناسازگاریهاي آنان را در باره ایمان و کفر بیان کرد توحید و
یگانگی خود را که اساس ایمان است یاد آور شده میفرماید:
هیچ معبودي جز او سزاوار عبودیت و پرستش نیست و هیچ موجودي ثبوت حقیقی نداشته و شایسته پرستش و معبودیت نیست و
یگانه زندهاي که قائم بذات خویش است و موجودات دیگر قائم باو هستند و تنها آفریدگار جهان پاینده و ازلی است و شایسته
است باو حیّ و قائم بالذات گفته شود و هستی موجودات و آثار آنها ص: 378
عاریت و از موهبت اوست همواره بیدار است و چرت و خواب سبک و سنگینی او را فرا نمیگیرد و از قیام باشیاء و تدبیر نظام
صفحه 179 از 274
هرگز باز نمیماند و در حکومت مطلقه و و تدبیر امور عالم هستی آنی غفلت نمیورزد و پنهان و پیداي آسمانها و زمین مال او و
ملک اوست کیست؟ که بدون اذن و امر او در نزد او گناهکاري را میانجیگري و شفاعت کند آنچه در پیش روي بندگان و پشت
سر آنها است میداند و عالم باسرار و خفیات مربوط بآینده و گذشته مخلوقات است و کسی بچیزي از علم او احاطه و اطلاع پیدا
نمیکند مگر آنچه را که خود بخواهد که بآنها بیاموزد و مطلع گرداند و از این جمله استفاده میشود که هیچ فردي از خود علمی
ندارد و آنچه را که بشر میداند از طرف خدا است و همچنین مستفاد میگردد که امکان دارد خداوند متعال بعضی از علوم غیبیه را
در اختیار آنانکه میخواهد قرار داده و آنها را از اسرار غیب آگاه سازد کرسی فرمانروائی او آسمانها و زمین را فراگرفته و حفظ و
نگهداري آنها او را خسته و رنجور نمیکند و بر او دشوار نیست و او بلند مرتبه و سترگ است و قادري است که چیزي او را عاجز
نمیکند و عالمی است که چیزي بر او مخفی نمیماند.
(256)
ص: 379
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 379
آن خدائی که جز او معبود نیست بر پرستش غیر او موجود نیست
حی و قیوم است اندر ذات خویش بینیاز از کل موجودات خویش
بر پرستش ذات او زیبنده است که بذاتش زنده و پاینده است
هستی محض است و عین زندگی دارد اندر ذات خود پایندگی
هر چه هست از هستی او هست شد وز شراب زندگانی مست شد
غفلت و نسیان بود در وي محال نوم از این تعبیر باشد در مقال
نفی نوم از بهر فهم عامه بود که نبودند آگه از شأن وجود
زوست بر پا این سماوات و زمین کو بود بر پا بذات خود یقین
هست او را آنچه در ارض و سما است که بقیمومیت ذاتش بپا است
زین خلایق کیست قادر بر کلام نزد او الا باذن او تمام
معنی من ذا الذي یشفع بیاب تا شوي ایمن ز خوف و اضطراب
داند آن علام غیب اسرار شیء آنکه در پیش است و ان کاید ز پی
گر بدانش نیست بر چیزي محیط یا که بر چیزي از آن علم بسیط
نیست آگه یعنی اندر جستجو کس بشیء اندك از معلوم او
جز که خواهد هیچ علام الغیوب بخشد آگاهی کسی را در وجوب
نفس کلیه است کرسی کاندر آن مندرج باشد زمین و آسمان
کرسی آمد در لغت عرش صغیر هم مکان علم اگر باشی خبیر
هر چه آمد در ظهور از مشیتش گشت محفوظ اندر آن از وسعتش
ص: 380
صورت آن گرچه جوئی از مثال چرخ هشتم باشد آن بیاحتمال
صفحه 180 از 274
هم محیط او بر سماوات و زمین و آنچه باشد در میان آن و این
حفظ آنها بهر خلاق جلیل هیچ نبود شاق یا سخت و ثقیل
کوست بر اشیاء بذات خود علی علّت ایجاد بر کل معتلی
هم عظیم اعنی که کنه ذات او ناید اندر فهم مخلوقات او
فهم علت درخور معلول نیست عقل خود داند که این معقول نیست
اندر این دریا عقول ممکنات هست همچون پر کاهی محو و مات
(256)
شأن نزول .... ص : 380
تفسیر برهان در سبب نزول این آیه شریفه نقل میکند که امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند:
یهود معتقد بودند پس از اینکه خداوند متعال آسمانها و زمین را خلق کرد بر روي تخت و کرسی براي استراحت در حالی که بر
روي ران و زانوي خویش تکیه داده بود نشست تا رفع خستگی نماید سپس این آیه در رد اعتقاد آنها نازل گردید.
ص: 381
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 381
قوله تعالی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ جی- یعنی زنده چنانکه در آیه 30 سوره انبیاء میفرماید:
وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ و جمعش احیاء است چنانکه در آیه 22 سوره فاطر میفرماید:
ما یَسْتَوِي الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ از این ماده است:
حیاة- یعنی زندگانی چنانکه در آیه 24 سوره فجر میفرماید:
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی احیاء یعنی زنده کردن چنانکه در آیه 32 سوره مائده میفرماید:
وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً استحیاء- یعنی طلب حیاة کردن، زنده نگهداشتن چنانکه در آیه 141 سوره اعراف میفرماید:
یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است.
1) بمعنی آفرینش اولیه چنانکه در آیه 28 سوره بقره میفرماید: )
وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ص: 382
2) بمعنی مومن هدایت یافته چنانکه در آیه 70 سوره یس میفرماید: )
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیا ( 3) بمعنی زندگی جاودانی چنانکه در آیه 179 سوره بقره میفرماید:
وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ ( 4) بمعنی زندگانی بخشیدن چنانکه در آیه 32 سوره مائده میفرماید:
وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً ( 5) بمعنی مستعد شدن زمین و رستن گیاهان چنانکه در آیه 9 سور ملائکه میفرماید:
فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ ( 6) بمعنی زنده کردن بیجان براي عبرت خلق چنانکه در آیه 49 سوره آل عمران میفرماید:
وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ.
7) بمعنی زندگانی روز قیامت چنانکه در آیه 15 سوره مریم میفرماید وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیا )
صفحه 181 از 274
یعنی سلام پروردگار بر یحیی علیه السّلام باد در روز که تولد یافت و روز که وفات میکند و روز که براي زندگی ابدي برانگیخته
خواهد شد.
ص: 383
[سوره البقرة ( 2): آیه 256 ] .... ص : 383
اشاره
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ
( عَلِیمٌ ( 256
ترجمه و شرح .... ص : 383
نظر بر اینکه اسلام یک آئین الهی و رسالت جهانی است از این رو دعوت خود را بر اساس عقیده و رشد فکري نهاده و هرگز اکراه
و تحمیل عقیده را جایز نمیداند زیرا بوسیله اکراه فقط میتوان بر افعال و حرکات دیگران فرمانروائی کرد و آنان را موقتا بکاري
واداشت این آیه پاسخ کسانی است که تصور میکنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباري داشته و با زور شمشیر و
قدرت نظامی پیشرفت کرده است.
این آیه بطور صراحت بجهانیان اعلام میدارد که دین اسلام دین فطرت و رشد عقل است و هرگز در آن اکراه و اجبار راه ندارد و
اگر کسی باجبار و اکراه دین اسلام را بپذیرد مسلمان نیست چنانکه اگر کسی بر کلمه کفر مجبور گردد کافر نخواهد بود زیرا پس
از آنهم دلائل روشن نیازي بزور و تحمیل نیست و از طرفی دین عبارت از یک سلسله اعتقادات قلبی است و زور و تحمیل میتواند
در اعمال و حرکات جسمانی یک فرد اثر بگذارد ولی در افکار و عقاید وي نمیتواند ص:
384
مؤثر واقع گردد اسلام فقط در خصوص نابودي آثار شرك و بتپرستی و یا در برابر کسانیکه طرح نابودي و حمله بمسلمانان را
پیریزي میکردند و یا مانع آزادي تبلیغ آئین اسلام میگشتند متوسل بزور شمشیر و قدرت نظامی شده است زیرا هر آئینی حق دارد
آزادانه و بصورت منطقی خود را معرفی نماید اما بآزادي عقیده و باراده و ادراك انسان احترام بخصوص قائل شده و کار را بدست
خود او میسپارد اینک میفرماید:
در پذیرفتن دین اجبار و اکراهی نیست زیرا اولا راه درست از راه نادرست آشکار گشته و در ثانی ایمان اعتقاد قلبی است و
هیچکس را راهی بدلهاي مردم نیست که آنها را با بیمیلی وادار و ملزم بقبول دین کند بهتر آن است که انسان خود داوري کرده و
خود راه خود را برگزیند پس کسی که بشیطان و بتها و معبودهاي پوشالی و طغیانگر کفر ورزد و بخدا ایمان آورد بمحکمترین
دستاویز چنگ زده که گسیختن و جدا شدن براي آن نیست زیرا دست زدن بدامن ایمان بخدا مانند دست زدن بیک دستگیره
محکم نجات است که امکان گسستن در آن وجود نداشته باشد و نور و حیاتی است جاوید که زوال نمیپذیرد و این را هم بدانید
که خداوند بهر چه مؤمن و کافر آشکارا یا در جلسات خصوصی و نهانی بگویند شنوا و بمعتقدات قلبی آنان و ضمایرشان آگاه
است و بخواستههاي مشروع آنها پاسخ میدهد.
صفحه 182 از 274
(257)
ص: 385
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 385
هیچ اندر دین حق اکراه نیست کره از جبر است و ان ز اللّه نیست
معنی دین است ایمان و یقین وان بدل گردد مکین از رب دین
جز هدایت نیست دین مستقل وان هدایت مستفاد از نور دین
چون هدایت گشت پیدا از ضلال بود بر طاغوت آن ویل و وبال
هر مخالف را توان طاغوت خواند کامر حق بنهاد و در تشکیک ماند
پس هر آن پوشید از طاغوت چشم حبّ حق را بر عدو بگرفت خشم
در ره دین کرد ترك ما سوي این است ایمان شهودي بر خدا
چنگ زد بر عروة الوثقاي تام که نباشد هرگز او را انفصام
حق گذارد در دهان ما کلام بشنود هم هر چه گوئیم او تمام
هم بود دانا بر اسرار اي فقیر تا نیندیشی خلافی در ضمیر
کن زبان خود بگفتنها مطیع تا نگردد هیچ بر قولی شنیع
کن ضمیر خود مصفّی از دغل کوست دانا بر ضمیر و بر عمل
(257)
ص: 386
شأن نزول .... ص : 386
ابن عباس در سبب نزول این آیه شریفه چنین میگوید: زنی از نصاري که فرزندان او پس از تولد میمردند با خود قرار گذاشت
که اگر فرزندي براي او بماند آن را بدین یهود درآورد وقتی که طایفه بینضیر از مدینه خارج میشدند و جلاي وطن میکردند بین
آنان پسران و برادران رضاعی انصار بودند که زنان انصاري بآنان شیر داده بودند گفتند ما نمیگذاریم که فرزندان ما با شما بیایند
در این موقع این آیه نازل شد آنگاه پیغمبر فرمود آنها را مخیر کنید اگر شما را اختیار کردند از شما هستند ولی اگر آنان را اختیار
کردند پس همراه آنان بیرونشان کنید ابو الفتوح رازي نیز این شأن نزول را نقل کرده است.
ولی بنظر سدي این آیه در شأن مردي از انصار که کنیهاش ابو حصین بود نازل شده است.
و او دو پسر داشت زمانی که مسیحیان شام براي تجارت بمدینه آمده بودند و با خود زیتون حمل میکردند آن دو را فریب دادند و
بدین مسیح دعوت کردند و آنان را با خود بشام بردند ابو حصین خدمت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسید و گفت فرزندان
مرا از آنان باز گیر خداوند متعال این آیه را نازل کرد لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ سپس پیغمبر فرمودند خدا آن دو را از خیر دور دارد و شما
هم آن دو نفر را از خود دور کن. و این دو نفر اولین کسانی بودند در اسلام که کافر شدند.
اما تفسیر روض الجنان و مجمع البیان از مجاهد نقل کردهاند که این آیه در ص: 387
صفحه 183 از 274
باره مردي از انصار نازل گردیده که غلام سیاهی بنام صبیح و میخواست او را باسلام آوردن مجبور نماید.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 387
قوله تعالی قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ غی و غوي و غوایۀ.
یعنی رفتن براه هلاکت گر چه آن را ضلالت، نومیدي، جهل ناشی از اعتقاد فاسد و فساد گفتهاند چنانکه در آیه 146 سوره اعراف
میفرماید:
وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا.
و از این ماده است:
اغواء یعنی گمراه کردن چنانکه در آیه 83 سوره ص میفرماید:
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ غاوي یعنی گمراه و جمش غاوون است چنانکه در آیه 224 سوره شعراء میفرماید:
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ
ص: 388
[سوره البقرة ( 2): آیه 257 ] .... ص : 388
اشاره
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ
( أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 257
ترجمه و شرح .... ص : 388
خداوند متعال پس از اینکه در آیات گذشته بمسئله کفر و ایمان و روشن بودن حق از باطل اشاره فرمودند در این آیه شریفه فائده و
سود ایمان و ضرر و زیان کفر را آشکار نموده و نشان میدهد که چگونه خداوند متعال دست مؤمنان را گرفته و آنها را از تاریکی
بروشنائی میبرد در صورتی که طاغوتها و شیاطین دست کافران را گرفته و آن را از روشنائی بتاریکی میکشانند لذا میفرماید:
خدا دوست و یاور و سرپرست امور کسانی است که بخدا و رسولش ایمان آوردهاند و بعنایت و رعایتی که در باره آنها دارد آنها
را از تاریکهاي ضلالت و گمراهی و از ظلمات جهل و نادانی و شک و شبهه و شرك بسوي نور و ایمان بیرون میبرد و بمعارف
اسلام هدایت مینماید اما کسانیکه بخدا و رسول او کافر شدند ناصر و رهبر و دوستان و یارانش بتها و شیاطین و گمراه کنندگان
است که آنها را از نور یقین و ایمان ص: 389
بسوي تاریکیهاي گمراهی و جهل بیرون میبرند و چنین جماعتی که از هدایت دور بوده و در ضلالت بسر بردهاند اهل آتشند و
همیشه در آن ماندگارانند.
و پندار بعضی از نویسندگان که گفتهاند کفار در نور نبودند تا اینکه طاغوت آنها را از نور خارج کنند بلکه دائما در ظلمات
صفحه 184 از 274
بودهاند درست نیست زیرا خداوند متعال بهمه آنان عقل عنایت کرده بود تا حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر را با آن درك
نمایند و بر آنها انبیاء فرستاد و کتابها نازل کرده و احکامی جعل فرمودند و راه سعادت و شقاوت بآنان ارائه داده بود و تمام اسباب
وصول بحق را بر آنها فراهم کرده بود که اگر آنها را بخود واگذارده بودند مقتضیات سعادت در آنها بطور اکمل فراهم بود لیکن
شیاطین انس و جن و مبلغین سوء و دعات باطل و خبث نفس و عناد و عصبیت و هزاران موانع دیگر اینها را از مسیر نور خارج
نموده و در ظلمات جهل و نادانی و کفر قرار دادند و آنها را براي همیشه در آتش جهنم گرفتار نمودند.
(258)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 389
او تو را چون دوست کشتی کشت دوست در تولی پس مدد کار تو اوست
آردت بیرون ز ظلمات شکوك سوي نور علم و ایقان در سلوك
چو کسانی که حق آنها را ولی است در ولاي حق روانشان منجلی است
و آن کسانی که کافر و سرکش شدند یار طاغوتند و در آتش شدند
سوي ظلمت تاختند از بحر نور هم به ماتم خانه از دار السرور
اهل نارند این گروه اندر سکون در جحیم جهل و غفلت خالدون
(258)
ص: 390
شأن نزول .... ص : 390
سیوطی در شأن نزول این آیه مینویسد: این آیه در باره کسانی نازل شده که قبلا پیرو حضرت عیسی علیه السّلام بودند و پس از
ظهور اسلام به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله گرویدند.
ولی مجاهد میگوید در زمان حضرت عیسی علیه السّلام عدهاي باو ایمان آورده بودند و عدهاي دیگر کافر گردیدند وقتی پیغمبر
اسلام ظهور کرد کسانی که بحضرت عیسی علیه السّلام ایمان آورده بودند به پیامبر اسلام کافر شدند ولی آنهائیکه بحضرت عیسی
علیه السّلام ایمان نیاورده بودند به پیامبر اسلام ایمان آوردند و خداوند این آیه را نازل فرمودند.
تفسیر جامع البیان نیز این سبب نزول را نقل کرده است اما ابن شهر آشوب از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کرده که این آیه در
باره پیروان علی بن ابی طالب و دشمنان او نازل گردیده که از نور ولایت امام بطرف ظلمت و تاریکی سوق داده و بیرون میبردند
تفسیر برهان نیز این روایت را نقل نموده است.
ص: 391
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 391
قوله تعالی یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ظلمه- یعنی تاریکی، تیرکیهاي کفر و نور روشنی ایمان و جمعش ظلمات است چنانکه
صفحه 185 از 274
در آیه 1 سوره ابراهیم میفرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ.
و از این ماده است:
مظلم- یعنی تاریک، کسی که در تاریکی داخل شود چنانکه در آیه 27 سوره یونس میفرماید:
کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً و جمعش مظلمون است چنانکه در آیه 37 سوره یس میفرماید:
وَ آیَۀٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ و در ضمن آیات قرآن در چهار معنی بکار برده شده است.
1) بمعنی پدیدههاي ترسناك خشکی و دریا چنانکه در آیه 93 سوره انعام میفرماید: )
قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ( 2) بمعنی تاریکیهاي سه گانه یعنی مشیمه، رحم، شکم چنانکه در آیه 6 سوره زمر میفرماید:
ص: 392
یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ (خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ) فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ یعنی فی البطن و الرحم و المشیمه.
یا عبارت از تاریکی شب و تاریکی آب و تاریکی شکم ماهی است چنانکه در آیه 87 سوره انبیاء میفرماید:
فَنادي فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ یعنی ظلمۀ اللیل و ظلمۀ الماء و ظلمۀ بطن الحوت ( 3) بمعنی
شرك چنانکه در آیه 5 سوره ابراهیم میفرماید:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ یعنی من اشرك الی الایمان ( 4) بمعنی شب چنانکه در آیه 1
سوره انعام میفرماید:
وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ یعنی خدا بطور منظم و حساب شده شب و روز را در طبیعت مقررّ فرمود.
5) بمعنی دل و سینه و تن کافر چنانکه در آیه 40 سوره نور میفرماید: )
ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ یعنی قلب الکافر مظلم فی صدر مظلم فی جسد مظلم فهذه ظلمات بعضها فوق بعض
ص: 393
توضیحات .... ص : 393
1) مفسرین در معناي کرسی چند قول ذکر کردهاند: )
-1 منطقه علم و آگاهی یعنی علم خدا آسمانها و زمین را فرا گرفته و چیزي از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست چنانکه میگویند:
هو من اهل الکرسی یعنی او از اهل علم است ابن عباس نیز اینقول را پذیرفته است.
-2 قلمرو حکومت قدرت و عظمت خداوند همه آسمانها و زمین فرا گرفته و منطقه نفوذ او همه جا و همه عوالم را تصرف کرده
است.
-3 چیزي است که از تمام آسمانها و زمین بزرگتر است و از هر طرف آنها را احاطه نموده است بطوریکه هفت آسمان در جنب
کرسی چون حلقهاي است در بیابان و کرسی نیز نسبت بعرش مانند حلقهاي است در بیابان و اعتقاد عطا نیز همین است و این معنی
هنوز از طرق متداول علمی اثبات نشده و در عین حال هیچگونه دلیلی هم بر نفی چنان عالمی که آسمانها و زمین را در بر گرفته
باشد درست نیست بلکه عوالم بیشمار دیگري نیز وجود دارد که وسائل علمی امروز بآن نرسیده است ولی باعتقاد حسن کرسی
عبارت از همان عرش است.
لیکن بعضی از مفسرین نوشتهاند که کرسی نام فرشتهاي است و اضافه بضمیر اللّه نیز اضافه تشریفیۀ است که دلالت میکند بر بلندي
مقام آن فرشته و باید دانست که قرآن ظاهري دارد و باطنی صورتی دارد و معنائی روحی دارد و قالبی و کسانی أنوار العرفان فی
صفحه 186 از 274
تفسیر القرآن، ج 4، ص: 394
که عرش و کرسی و امثال آن را حمل بر معنی جسمی نموده باعتباري درست است و آنانکه اینگونه کلمات را حمل بر معنویات
نمودهاند و گفتهاند مقصود از عرش و کرسی مقر سلطنت و استیلاي حق است آن هم باعتباري صحیح است لیکن بهتر است که آن
را بر معناي جامعی که شامل صورت و معنی هر دو بشود حمل نمود و مرحوم صدر المتألهین نیز در این خصوص بیاناتی دارند که
بخاطر احتراز اطاله کلام از آن صرف نظر گردید.
2) بمناسبت اینکه کلمه کرسی در ضمن این آیه شریفه آمده است اسم این آیه را آیۀ الکرسی نامیده است و این نامگذاري به )
تشخیص مردم عادي صورت نگرفته بلکه این نام در آغاز بزبان پیشواي عالیقدر اسلام جاري گشته و خود پیغمبر اکرم صلّی اللّه
علیه و آله این آیه مبارکه را آیۀ الکرسی نامیدهاند.
سپس اصحاب و تابعین به پیروي از رسول اکرم این آیه را آیۀ الکرسی گفتهاند در این آیه شریفه خداوند متعال خود را با صفات
عالیه الهیت که شایسته معبود حقیقی است نامیده و از حیات و قیمومیت و مالکیت و علم و قدرت لا یزال خویش نام برده است و
شانزده بار در این آیه با اسم یا ضمیر از پروردگار عالم سخن بمیان آمده است و در تمام قرآن مجید چنین آیهاي نظیر ندارد و
مطالب عمیق این آیه مبارکه بهترین درس یکتاپرستی براي نجات از اسارت شرك و پرستشهاي موهوم بوده است اهمیت این آیه
شریفه از این جهت است که بعد از کلمه توحید صفات متعددي را که مختص بخداوند متعال است بیان نموده و ذات اقدس الهی را
از بعضی از صفات که نشانه عجز و ضعف است منزه و مبري معرفی نموده است.
و اولین صفتی که در این آیه شریفه براي خداوند متعال ذکر گردیده صفت ص: 395
حیات است یعنی معبود حقیقی شما مانند بعضی از معبودهاي ساختگی مرده و جماد نیست.
دومین صفتی که در این آیه شریفه براي پروردگار عالم بیان شده صفت قیمومیت خداوند است یعنی معبود حقیقی شما برپا دارند.
و حافظ تمام موجودات بوده و بهر موجودي آنچه را که مایه قوام و بقاي اوست عنایت فرموده است و راغب نیز در مفردات خود
کلمه قیوم را اینطور معنی کرده و میگوید:
القیوم المعطی له ما به قوامه و بعضی از لغت نویسان کلمه قیوم را به الذي لا بدء له معنی کردهاند یعنی چیزیکه آغاز و ابتدائی
ندارد ولی تاج العروس و لسان العرب در معنی کلمه قیوم مینویسد:
الْقَیُّومُ هو القائم بنفسه مطلقا لا بغیره و هو مع ذلک یقوم به کل موجود ذات اقدس الهی خود با تمام صفات کمالش قائم بخویشتن
است و کمترین احتیاجی بغیر خود ندارد و با اینحال همه موجودات عالم و تمام جهان هستی بذات مقدس و منزه او برپا است و این
آیه شریفه با ذکر دو صفت حی و قیوم معبود واقعی و حقیقی را بمردم معرفی نموده و بشر را بخداي یگانه متوجه ساخته و تمام
خدایان بیجان یا زنده را از مقام الوهیت طرد میکند.
3) در اینکه خداوند متعال پس از ذکر دو صفت حی و قیوم از میان تمام صفات سلبیۀ فقط چرت زدن و بخواب رفتن را با جمله: )
لا تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ از خود سلب کرده میخواهد بمردم بفهماند که حیات خداوند از سنخ حیات موجودات زنده کره زمین نیست
که احتیاج بچرت زدن و خوابیدن داشته باشد بلکه ذات مقدس پروردگار متعال از چرت و خواب و دیگر نقائص امکانی منزه و
ص: 396
مبرا است و هرگز فرسوده و ضعیف نمیشود و سستی و غفلت در حریم ذات مقدس او راه ندارد زیرا ضرورت خواب براي
موجودات زندهاي است که از ترکیب مواد طبیعی و عناصر معدنی بوجود آمده باشد ولی خداوندي که ذاتش منزه از ماده و
حیاتش عین ذات و مبري از نقائص مادي است نیازي به چرت و خواب ندارد و از اینکه خداوند متعال در این آیه مبارکه سنۀ را بر
نوم مقدم داشته جواب دادهاند زیرا در نظم طبیعی چرت بر خواب مقدم است لذا اول چرت را که حالت ابتدائی است نفی نموده
صفحه 187 از 274
سپس خواب را که عارضه ثانوي است تا نظم کلام الهی بر وفق نظم کتاب تکوین بوده باشد با اینکه چون چرت و خواب از
عوارض عادي نیستند بلکه این دو حالت با قهر و غلبه بر حیوان و انسان مستولی میگردد و با توجه بمعنی استیلاء و غلبه باید ترقی از
ضعیف بقوي باشد و عکس آن خلاف بلاغت است چنانکه میگویند آهو بقدري تند میرود که نه با دویدن میشود او را گرفت و
نه با دوچرخه.
4) مشرکین که خود بخلاقیت خداوند متعال معترف بودند و خدا را آفریننده تمام جهان هستی میدانستند براي آنکه بت و بتخانه )
را از خطر سقوط نگهدارند و بتپرستی خویش را با منطق قابل قبولی توجیه نمایند بمسأله شفاعت تکیه کرده و بت را در پیشگاه
خداوند متعال شفیع معرّفی کردند خداوند متعال با جمله:
مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ تکیهگاه موهومی را که مشرکین در مقابل خداوند عالم براي خود ساخته بودند ویران کرده و با
صراحت و شدّت میفرماید:
کیست در پیشگاه الهی بدون اجازه و رخصت او قدرت شفاعت داشته باشد و مسئله شفاعت اینطور نیست که هر کس بدلخواه خود
هر موجودي را براي عبادت ص: 397
و پرستش برگزیند و آن را براي خود شفیع قرار دهد ولی اگر شفاعت باجازه و اذن خدا باشد آن شفاعت درست بوده و در پیشگاه
الهی مقبول خواهد بود.
مرحوم علامه در شرح تجریدش میفرماید: علماء و دانشمندان معتقدند بر اینکه شفاعت براي پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله ثابت
و محقق است و سپس میفرماید:
خداوند متعال پس از دستور نماز شب به رسول اکرم فرمود که خداوند تو را بمقام محمود یعنی شفاعت مبعوث میکند و بموجب
روایات زیادي که از اهل بیت علیهم السّلام رسیده است علاوه بر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله حضرت زهرا علیها السّلام و أئمّه
طاهرین علیهم السّلام و علماء و شهداء و مؤمنین و فرشتگان نیز در روز قیامت از طرف پروردگار متعال بشفاعت گنهکاران مأذون
خواهند بود.
فخر رازي که از علماء بزرگ اهل سنت است در تفسیر کبیر خود میگوید:
امت اسلام بر این امر اجماع و اتفاق دارند که در آخرت براي حضرت رسول اکرم حق شفاعت است و پیغمبر اسلام براي کسانی
شفاعت خواهد کرد که داراي گناهان کبیره بوده باشد لیکن پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: هیچ شفیعی مانند توبه براي
نجات گناهکاران پیروزمند و موفق نیست زیرا گناهکار پس از توبه یک انسان تحول یافتهاي است که نیّت و عملش بکلّی
دگرگون گشته و اکنون مطیع و فرمانبردار الهی است و اراده خدا در باره چنین انسانی عفو و رحمت است.
5) مفسرین در ذیل آیه لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ نوشتهاند: که این آیه برهان روشنی است بر ردّ جبریه که معتقدند انسان در قبول اسلام )
یا کفر یا عبادات و معاصی و سایر افعال مجبور است زیرا آیه صراحتا میفرماید که براي قبول دین و طریقه اسلام هیچ کسی مجبور
نیست بلکه بناي دین اسلام باختیار گذارده شده است زیرا پس از آنهمه دلائل روشن و معجزات آشکار احتیاج أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 4، ص: 398
بتوسل بزور و تحمیل نیست و معمولا کسی متوسل بزور میشود که دلیلی منطقی و قانع کننده نداشته باشد و اصولا این حرف
بیموضوع و بیاساسی است زیرا دین عبارت از اعتقاد و تصدیق قلبی است و در امور اعتقادي اجبار معنی ندارد و زور و شمشیر در
اعمال و حرکات جسمانی ما میتواند مؤثر واقع گردد لیکن در ایمان و قبول دین که امر قلبی است نمیتواند مؤثّر باشد و اشخاصیکه
بدین اسلام ایراد گرفته و میگویند پیغمبر اسلام مردم را به زور شمشیر و جبر و قهر بدین اسلام وارد نموده از روي عدم دقت و
احیانا از راه بغض و عناد میباشد بلی غزوات و جهاد مقدس آن حضرت قابل انکار نیست و تمام جنگها در مقام دفاع و ردّ تهاجم
صفحه 188 از 274
دشمن بوده و از طرفی اگر مردم را بقهر و جبر باسلام وارد میکردند دیگر حکم جزیه موضوع نداشت و اسلام دستور داده که اگر
مسلمین به یهود و نصاري غالب شدند و آنها با اختیار دین اسلام را پذیرفتند با آنها مانند مسلمین رفتار نمایند و اگر دین اسلام را
قبول نکردند مبلغی را بعنوان جزیه پرداخت نموده و در زیر لواي اسلام در مذهب خود با نهایت احترام باقی بمانند و حتّی کمک و
اعانت براي اهل ذمه و جزیه دهندگان از واجبات دینیّه است با اینحال تهمت جبر و زور باسلام و به نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله
نهایت بیانصافی است و پیغمبر اسلام در مدت سیزده سال توقف خود در مکه نه بکسی درشتی نموده و نه با احدي جنگ کرده
است لیکن پس از هجرت بمدینه اهل مکه بجنگ با حضرت اجماع نموده و به طرف مدینه حرکت کردند حضرت بعنوان دفاع و
رفع تهاجم با آنان جنگ نمودند و همچنین هنگامیکه یهود و نصاري پیمانشکنی میکردند و با عقد معاهدات دوستانه با بتپرستان
در جنگ آنها بضرر مسلمانان شرکت میکردند مسلمانان نیز بعلت نقض عهد و پیمانشان با همان قبیله بجنگ برخاسته و آتش فتنه
را خاموش ص: 399
میکردند و متخلفان از پیمان را بجاي خود مینشاندند.
6) مفسرین در ذیل آیه یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ نوشتهاند: )
علّت اینکه کلمه نور در این آیه مبارکه بصورت مفرد ولی کلمه ظلمات بصورت جمع آورده شده این است که حق یکی است و
اختلافی در آن وجود ندارد و مانند خط مستقیمی است که میان دو خط کشیده شده که همیشه یکی است و تعدد در آن امکان
ندارد ولی باطل مختلف و پراکنده و خالی از جهت وحدت میباشد و مانند خطوط انحرافی است که بین دو نقطه کشیده میشود که
تعداد آن در دو طرف مستقیم بیشمار و نامحدود است چنانکه در آیه 153 سوره انعام میفرماید:
وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ که در این آیه نیز راه خدا که راه حق است بطور مفرد ذکر شده و راه
باطل بطور جمع تا دلالت کند بر اینکه راه باطل مختلف و پراکنده است و بلکه مرکز انواع اختلافها و پراکندگیها است و در حدیثی
که مجمع البحرین نقل کرده میفرماید:
نیز ظلمات بصورت جمع و نور بصورت مفرد آورده شده است و ظلمات باعتباراتی داراي « سبحان اللّه جاعل الظلمات و النور »
اقسامی است مانند ظلمت کفر، ظلمت جهل، ظلمت اخلاق رذیله ظلمت معاصی و ظلمت قبر و قیامت که خداوند مؤمنین را از
جمیع این نوع ظلمات خارج نموده و آنها را براه راست هدایت و ارشاد کرده است.
ص: 400
روایات .... ص : 400
1) رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند. هر کس در موقع خواب آیۀ الکرسی بخواند خداوند فرشتهاي را براي نگهبانی و )
محافظت او میگمارد تا شب را بسلامت بصبح آورد.
2) امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: دو برادر بخدمت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله مشرف شدند و عرضه داشتند ما )
میخواهیم بعنوان تجارت بمسافرت شام برویم بما بیاموزید که براي حفظ خود چه بخوانیم حضرت فرمودند هنگامیکه بمنزل وارد
شدید پس از اداء فریضه عشاء وقتی به بستر خواب رفتید ابتداء تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام سپس آیۀ الکرسی را بخوانید و تا
صبح از هر حادثه و بلائی در امان خواهید بود.
3) پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله ضمن حدیثی بعلی علیه السّلام فرمودند: قرآن کلام برتر و بزرگتر است و سوره بقره سید قرآن )
و آیۀ الکرسی سید بقره است سپس فرمودند در آیۀ الکرسی پنجاه برکت و خیر وجود دارد.
4) مرحوم شیخ طوسی در امالی از ابی امامۀ روایت کرده که علی علیه السّلام فرمودند: شایسته نیست بر مؤمن شبی بگذرد و آیۀ )
صفحه 189 از 274
الکرسی را تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ نخواند و اگر مردم بدانند چه فوائدي دارد هیچوقت آن را ترك نمیکنند زیرا پیغمبر اکرم صلّی اللّه
علیه و آله فرمودند:
آیۀ الکرسی موهبت پروردگار و رموز غیبی است که به پیامبران همچو نعمت ارزانی نشده است و از آن موقع که از پیغمبر اکرم آن
را شنیدهام تا کنون ص: 401
آن را ترك نکردهام.
5) در تفسیر عیاشی از علی علیه السّلام روایت شده که فرمودند آسمان و زمین و هر آنچه در آنها آفریده شده در حیطه کرسی )
بوده و فرشتگان بامر پروردگار آنها را حمل میکنند.
6) در کتاب معانی از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند کرسی عبارت از قدرت پروردگار است که بر )
آسمانها و زمین و سایر موجودات احاطه دارد و عرش نیز مرتبهاي از احاطه و قدرت نامتناهی است که حد و اندازه ندارد.
7) در کتاب کافی از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند منظور از نور خاندان پیغمبر و مراد از ظلمات )
دشمنان ایشان است.
8) در معانی از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمودند هر کس بخواهد و مایل باشد بریسمان محکمی چنک )
بزند که انقطاع و بریدنی براي آن نباشد بولایت برادر و وصی من علی بن ابی طالب تمسک جوید زیرا کسی که او را دوست بدارد
و او را ولی امر بداند هلاك نخواهد شد و هر کس کینه او را در دل داشته و با او دشمنی کند براي او خلاص و نجاتی نیست.
9) در خصال از امام جعفر صادق علیه السّلام از پدران گرامش از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمودند مؤمن در پنج )
نور گردش میکند محل دخولش نور و محل خروجش نور و عملش نور و روز رستاخیز منظرهاش بجهت نور است.
ص: 402
تجزیه و ترکیب .... ص : 402
قوله تعالی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ.
کلمه اللّه مبتداء کلمه لا نفی جنس کلمه اله اسم آن و خبرش که: موجود باشد محذوف است و این جمله خبر است براي مبتداي
مذکور کلمه الحی و کلمه القیوم صفت کلمه اللّه میباشد.
کلمه حی داراي دو یاء و صفت مشبهه میباشد که به این صورت درآمده است.
قوله تعالی مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ استفهام انکاري من ذا الذي پیوسته باسماء و صفات قبل و مبین کمال حکمت و قیمومیت و
مالکیت در اداره جهان و انسان است.
قوله تعالی وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یْءٍ مِنْ عِلْمِهِ نفی کلمه علمه بجاي معلومه همان تحقق علم را میرساند که عین معلوم است الا بما شاء-
استثناء از نفی احاطه کلی، یاء سببی، ما مصدري یا موصول است مگر بسبب مشیت او یا بسبب آنچه خواسته است.
قوله تعالی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ ابتداء به وَ الَّذِینَ کَفَرُوا در مقابل اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا و بجاي الطاغوت ولی الذین
کفروا اصالت ولایت خدا و عارضی بودن ولایت طاغوت را میرساند که بر اثر کفر پدید میآید و جمع آمدن ضمیر فاعل
یُخْرِجُونَهُمْ دلالت بر جمع و تنوع طاغوت دارد.
ص: